این منم ، ای غمگساران این منم


این شرار سرد خاکستر شده ؟

این منم ای مهربانان این منم


این گل پژمردهٔ پرپر شده ؟

این منم یا نغمه یی کز تار عشق


جست و غوغا کرد و خاموشی گرفت ؟

این منم یا نقش صدها آرزو


کاین چنین گرد فراموشی گرفت ؟

خنده بودم بر لبان زندگی


ناگهان در وحشتی پنهان شدم

ناز بودم در نگاه آرزو


اشک خونین درد بی درمان شدم

در کف بد مست بودم جام و او


بر سر سنگی شکست این جام را

چهره شد تاریخ غم، تقویم درد


بس که بردم محنت ایام را

این منم ؟ نه ! من کجا و غم کجا ؟


خنده های جانفزای من چه شد ؟

از چه رو این گونه افسردم، چرا ؟


جان شادی آشنای من چه شد ؟

از چه چون لعلش به دستم بوسه داد


جان دگر شیدا نشد، رسوا نشد ؟

از چه چون اشکش به پایم اوفتاد


شور عشقی در دلم پیدا نشد ؟

از چه چشمم از نگاه او گریخت


اشتیاق دیده را نادیده کرد ؟

از چه دل در پاسخ سرمستیش


سر گرانی کرد و ناسنجیده کرد

هیچ باور می کنید ای دوستان


کاین منم ، این شاخهٔ بی بر منم ؟

این منم این باغ بی روح خزان


این منم این شام بی اختر منم ؟